«قربان صابر» بازیگر مطرح سینما، تلویزیون و تئاتر تاجیکستان:

«آداب شکار روباه» تماشاچیان دوشنبه را تسخیر کرد!

نویسنده: نسیم شیرازی

مترجم:

​​​​​​​

«لواکوی خبیث» در سریال «در چشم باد»، «افسر ارشد پلیس» در سریال «شکرانه» و «شمشیرخان» در سریال «پایتخت»، تنها بخشی از حضور «قربان صابر» بازیگر مطرح سینما، تلویزیون و تئاتر تاجیکستان در ایران است، او که بارها با نمایش هایی همچون «فردوسی» و «مرگ یزد گرد» به ایران آمده و در جشنواره های مختلف حضور پیدا کرده است هفته گذشته در کنار نمایندگان تئاتر ایران در جشنواره بین المللی تئاتر حرفه ای «نوروز» تاجیکستان ایستاد و برای شان دلگرمی بود. «قربان صابر» پیش تر هم چهره شناخته شده ای برای مردم ایران بود ولی امسال با حضور در سریال «پایتخت» محبوبیت و شهرت او بیش از همیشه میان مردم شده است. «قربان صابر» در این گفت و گو درباره موضوعات مختلف و جذابی از جمله حضور نماینده تئاتر ایران در دوشنبه، «شمشیر خان» پایتخت و قراردادهای تئاتر در تاجیکستان سخن گفت که در ادامه آن را می توانید بخوانید.

 شما هم در شهر دوشنبه، به تماشای «آداب شکار روباه» در فستیوال بین المللی تئاتر تاجیکستان نشستید. ابتدا از این نمایش و احساسی که در شما ایجاد کرد بگویید؛ اجرا و بازی ها را چطور دیدید و چه نکات مشترک فرهنگی و محتوایی در این نمایش برای شما جلب توجه کرد؟
 حضور گروه تئاتر شهر بجنورد و نماینده ایران در حرفه ای ترین فستیوال تئاتر های بین المللی نوروز خیلی رنگین بود و آخرین نمایش این جشنواره را هم تماشا کردم می توانم با قدرت و قلب مطمئن بگویم که بچه های تئاتر ایران بالاترین مرتبه را داشتند و جای شان بسیار روشن، زیبا، رنگین و دیدنی بود. من با بچه های بجنورد مانند «حکمت شیردل»، «آزاده حیدرزاده»، «احسان کمالی» و «محمد شاکری» از گذشته به دلیل آمدنم به بجنورد و حضور در جشنواره تئاتر رضوی آشنایی داشتم؛ این بچه ها در تمام آن مدت کنار ما بودند و زمانی که برای تماشای آداب شکار روباه نشستم حس بسیار زیبایی شامل افتخار و هیجان این که این نمایش چه خواهد شد داشتم. با خودم می گفتم آیا کارشان مورد پسند تماشاگران خواهد بود؟ بچه های زیادی در سالن تماشا نشسته بودند که بسیاری از آن ها شاگردانم بودند و من برای تماشای این نمایش تشویق شان کرده بودم؛ زمانی که نمایش آغاز شد هیجان و استرس این را داشتم که ای کاش اجرای موفقی داشته باشند ولی وقتی حدود 10 دقیقه گذشت آرام و به بیننده ای رها و بدون مسئولیت تبدیل شدم. نمایش و مسئله هایی که از آن بیرون می آمد و می خواستند مطرح کنند من را فرا گرفت و همان لحظه احساس کردم به جز دیدن و درک کردن این که بچه ها چه نکته مهمی می خواهند بگویند مسئله دیگری نداشتم و تماشاچیان حاضر در سالن هم تمام و کمال کار بچه ها را قبول کردند و می توانم بگویم آن ها عالی بودند.
متن نمایش خیلی کار شده، فکر شده و مثل گوهر، کلمات جواهرکاری شده و خیلی عالی بود، حتی باید بگویم بچه های تئاتری ما همان زمان همگی می خواستند که این متن را داشته باشند. در مورد بازی هنرمندان باید بگویم کار را «حکمت» با یک صدای زنانه گرفته ای که شروع کرد و گاهی با صدای خودش تلنگری به همبازی اش می زد که «فلان مورد را بگو» و زمانی که سراغ دیالوگ های شاه می رفت کاملاً شاهی بود که همه چیز را به خورد تماشاگر می داد باور پذیر بود تا این که کم کم و آهسته پرده از کارهای شان بر می داشتند و مشخص می شد که این بازیگران سه نفر هستند و... این تابش ها و تبدیل شدن ها از انسان و شخصیت خودشان به بازیگر و از بازیگر به نقش خیلی بزرگ و برجسته، بسیار لحظات زیبا، تماشایی و مهم تر از همه باورکردنی ساخته بود که برای من تماشای این اثر را خیلی عالی رقم زد.
بچه ها به خصوص بچه هایی که سال های بسیار زیادی است که با من کار می کنند، به خصوص آن هایی که با من در «مرگ یزدگرد» کار کردند بعد از پایان نمایش گفتند این نوشته «بهرام بیضایی» است؟ و من از نام نویسنده مطلع شان کردم اما تاثیر از نوشته های «بهرام بیضایی» به خصوص همان نمایشنامه «مرگ یزدگرد »را می شود در این نوشته دید. می خواهم بگویم بچه های این گروه در سطح بسیار زیبایی درخشیدند، اجرا و کارشان بسیار درخشان بود و تماشاگران شهر دوشنبه را تسخیر کردند. گروه تماشاگران از قشرهای مختلفی همچون دانشجو، اهالی تئاتر، کارآموز و پیشکسوتان در سالن نشسته بودند و استقبال بسیار خوبی کردند که باید بگویم آفرین به گروه نمایش «آداب شکار روباه» که سربلند کار را به پایان رساندند.

 ماهیت کلی این فستیوال و جایگاه آن را در میان سایر جشنواره های تئاتر چگونه دیدید و آیا به اندازه نامش معتبر و حرفه ای بود؟
 این جشنواره حدود ۳۰ سال پیش که آغاز شده بود بسیار سطح بلند مرتبه ای داشت و به نام بلند «نوروز» مطابقت می کرد که به خاطر واقعه های سیاسی که در کشور ما رخ داد این جشنواره برای مدتی از میان رفت چرا که شرایط اقتصادی اجازه اجرای آن را با همان شکوه و شهامت قبل نمی داد و حالا بعد از سال ها برای اولین بار این جشنواره دوباره کارش را آغاز کرد. روز اولی که بچه های بجنورد روی صحنه آمدند در حضور چندین هنرمند محبوب کشور هم گفتم که این جشنواره بعد از اجرای بچه های ایرانی وظیفه اش را انجام داد و یعنی این نمایش، این جشنواره را به همان نقطه روزهای اوجش برگرداند. پوشیده نیست که وقتی گروه های نمایشی از کشورهای مختلفی همچون ایران، ارمنستان، ازبکستان، قزاقستان و روسیه بیایند، مبلغ هنگفتی باید صرف شود و من بعد از اجرای نمایش آداب شکار روباه گفتم هر فردی که در تدارک این مساله دست داشت همین که نمایش بچه های ایران که آغاز کار جشنواره هم بود انجام شد و روی صحنه آمد آن ها به هدفی که می خواستند رسیدند.
برای این جشنواره ها که باید سطح بسیار بالایی داشته باشد این نمایش آغاز بسیار قدرتمندی بود و بقیه کارها آن سطحی که بچه های ایران و بجنورد پریدند و بنا نهادند را دیگر نداشت ولی به هر حال رنگارنگی اجرای قوم ها و ملت های گوناگون، لباس، فرهنگ، متن و زبان شان به این جشنواره شکوه می بخشید. به خیال من با تمام نقاط ضعف و قوت آن، وظیفه اش را به خوبی انجام داد و به هر فردی که در برگزاری این جشنواره دست داشت خسته نباشید می گویم و امیدوارم در آینده باز هم بلندتر، خوب تر و زیباتر آن را برگزار کنند.

  شما بین ایرانی ها هم بیشتر از قبل به واسطه حضورتان در سریال «پایتخت» معروف و محبوب شدید؛ این محبوبیت را از طریق فضای مجازی هم دریافت کردید؟
 من حتی از سوالی که شما داشتید دورتر می روم چراکه پیش تر در فیلم «در چشم باد» حضور داشتم و سریال «پایتخت» اولین و آخرین کارم با فیلم سازان ایرانی نیست و نخواهد بود. من خیلی خوشبخت بودم در این مسئله، چرا که بعد از «در چشم باد» در فیلم دیگری به نام «شکرانه» که بخش زیادی از آن در تاجیکستان فیلم برداری شد حضور داشتم و نقش یک افسر ارشد در تاجیکستان را بازی کردم که آن نقش برایم خیلی دوست داشتنی بود، نمی دانم چرا این فیلم دیگر پخش نمی شود؛ شاید مواردی هست که من متوجه نمی شوم و نمی دانم! شاید آن فیلم یک سری نقص هایی هم داشته باشد ولی برای من خیلی ارزشمند است و به خاطر می آورم که در اجرای آن رنگ های خیلی خاصی به نقشم داده بودم که آن را بسیار تاثیرگذار کرده بود ولی نمی دانم چرا از آن نقش و سریال یاد نمی شود. بعد از «شکرانه» هم برای بازی نقش منفی «شهر آشوب» به کارگردانی «یدا... صمدی» و مدیریت «علی غفاری» دعوت شده بودم که ما این کار را بسیار خوب شروع کردیم. چند سکانس اول فیلم برداری آن سریال حضور داشتم اما با هوای بسیار گرم تابستان تهران کنار نیامدم و من از خوردن و خوابیدن مانده بودم و خیلی اذیت شدم که به همین خاطر ادامه فیلم را رها کردم و به خانه برگشتم، در حقیقت نتوانستم در تهران بمانم که خیلی حیف شد. اگر آن فیلم را به آخر می رساندم شاید مدتی طولانی این همکاری کنده نمی شد ولی متاسفانه بعد از آن کاری که انجام دادم مدت زیادی این علاقه و پیوند گسسته شد تا به سریال «پایتخت» رسیدیم و بعد از پخش پایتخت رشته ای که گسسته شده بود دوباره به هم پیوند خورد. می توانم بگویم این کار موفقیت بسیار خوبی داشت و من پیام ها، هدایت ها، حرف های نوازش کننده و دوست داشتن های زیاد را از طرف مردم محبوب، عزتمند و با شرف ایرانی دریافت کردم و خیلی خوشحالم که این رویداد این گونه سرعت گرفت.

 از ابتدا می دانستید که قصه این فصل در مشهد به پایان می رسد یا شما هم مانند بینندگان منتظر حضور پایتختی ها در تاجیکستان بودید؟ چرا ادامه قصه به تاجیکستان نرسید؟
 وقتی آقایان «سیروس مقدم» و «علیرضا نجف زاده» برای انتخاب خانواده تاجیکی که به تهران می آید آمدند قصه شان همین بود که ما برای خواستگاری می رویم و بعد به تاجیکستان برمی گردیم تا گروه کاری به دوشنبه بیاید و قرار بود مراسم زیبای عروسی تاجیکی در دوشنبه ضبط شود. از آغاز این قصه را به همین صورت می دانستیم و ما خیلی امیدوار به انجام این کار بودیم. زمانی که به مازندران آمدیم به گوش مان می رسید که کمپر برای آمدن به تاجیکستان نمی تواند از مرز ترکمنستان عبور کند و مشکل عبور کمپر حل نشد که همین باعث فیلم برداری نشدن ادامه فیلم در تاجیکستان شد. در این باره زیاد در فضای مجازی صحبت شد و در نهایت هیچ کدام از ما متوجه دلیل آن نشدیم و شاید دلیلش همین مجاز نبودن عبور کمپر از مرز ترکمنستان بود، اما ما از آغاز می دانستیم که باید ادامه فیلم سازی در تاجیکستان انجام شود و ما این جا با تمام قدرت آماده بودیم تا تدارکات مراسم عروسی و مراودات خانوادگی اهالی تاجیکستان را به نمایش بگذاریم. به نظر من این مناسبت ها باید خیلی زیبا انجام می شد که متاسفانه نشد ولی حالا امیدواریم که این سریال بتواند ادامه پیدا کند و به تاجیکستان بیایند. ما هنوز امیدواریم که بخواهند و این کار را انجام دهند.

  چطور شد که بازی در سریال «پایتخت» را پذیرفتید؟ کار در این سریال را چطور دیدید و در نهایت از شکل کلی کار راضی بودید؟
 پیش از «پایتخت»، من سه ماه برای فیلم برداری یک سریال در کشور چین بودم و خیلی خسته و با فکر زیاد از چین برگشتم. از آن روزهایی بود که من نه دیگر فیلم می خواستم و نه تئاتر چرا که خیلی خسته بودم و حضور در کشور چین برایم خیلی سخت سپری شده بود، نوه ها و خانواده ام را ندیده و خیلی دلتنگ بودم، وقتی به تاجیکستان برگشتم هیچ چیزی جز کنار خانواده بودن را نمی خواستم ولی هنوز چند روزی از بازگشتم نگذشته بود که در تئاتر جوانان تاجیکستان برای سلام با بچه ها از ماشین پیاده شدم و شنیدم که یک گروه کاری از تهران آمده اند و می خواهند فیلمی بسازند. آن زمان من شکایت می کردم که خسته هستم و برایم سخت و ناراحت کننده بود و وقتی گروه ایرانی از تاجیکستان رفت من هم با خودم گفتم خب خداراشکر که به من برای ایفای نقش نگفتند اما بعد از دو ماه از گروه کاری فیلم سازان بچه های تاجیکی با من تماس گرفتند و گفتند برای بازی در نقش پدر خانواده تاجیکی که به تهران می رود انتخاب شده ام و مبارکم باشد! من برای اولین بار آن جا بود که برای درک کردن فیلم «پایتخت» که شنیده بودم خیلی شهرت و طرفدار دارد از طریق اینترنت هر ویدیویی را که از فصل های قبلش دم دستم می رسید باز می کردم و می دیدم که خیلی فیلم خوبی است. یک دوست کارگردان بسیار مشهوری به نام «برزو عبدالرزاق» دارم که همان موقع یادم آمد او گفته بود زمان قرنطینه کرونا را در استانبول سپری کرده و دو ماه از محل زندگی اش بیرون نیامده بود و در همان لحظات سخت، یک فیلم ایرانی را به نام «پایتخت» دیده و توصیه کرده بود که من هم ببینم ولی دیگر فرصت نشد این فیلم را تماشا کنم و وقتی که داشتم ویدیوها را می دیدم گفته آن کارگردان یادم آمد و از آن جایی که می دانستم طبع «برزو عبدالرزاق» بسیار بلند است و از هر فیلمی خوشش نمی آید با خودم گفتم تا وقتی که او این فیلم را تایید می کند پس باید خوب باشد و بعد از دیدن آن گفتم آفرین؛ بچه های این سریال خیلی صمیمی، دلنشین و رئال بازی می کنند و این گونه بود که وارد فیلم پایتخت شدم که باعث افتخار من است.

  خاطره ای ماندگار از حضور در ایران به یادتان مانده است؟
 خاطره های زیاد و شیرینی دارم. زمانی که وارد فیلم «پایتخت» شدم هر روز دو برخورد را می دیدم؛ اول این که بازیگری را می دیدند که از کشور دیگری آمده و نمی شناسند و از طرف دیگر با هر حرکت و صدای من یکهو هر بار یکی از بچه ها می گفت یادم آمد و بعد متوجه می شدم سکانسی از سریال «در چشم باد» را به خاطر آورده است که این برایم خیلی دلنشین بود. اسم یکی از بچه ها را فراموش کردم ولی از عوامل نویسندگی این فیلم بود که گفت من و شما ۲۰ سال قبل همکار بودیم و زمان فیلمبرداری فیلم «شکرانه» با هم کار کردیم و نمک خوردیم که شنیدن آن خیلی زیبا بود، انگار جوانی ات بر می گردد، بعد از ۲۰ سال دیداری تازه شد و تقدیر باعث دیدن دوباره همکارم شد. یکی از خاطره های به یاد ماندنی ام هم روزی بود که با تاکسی به سمت برج میلاد می رفتیم و صحبت هایی بین راننده و ما رد و بدل شد و همین که نام سریال «پایتخت» را شنید تاکسی اش را نگه داشت و گفت اصلاً امکان ندارد با شما عکس نگیرم و این درحالی بود که هنوز فیلم «پایتخت» پخش نشده بود و این آدم اصلاً نمی دانست ما در این سریال چه نقشی داریم و عاقبت سریال چه می شود ولی تا اسم آن را شنید درخواست عکس داشت و انگار مطمئن بود که کار ما خوب می شود و بدون تردیدی ما را از ماشین بیرون آورد و عکس گرفت. لحظات شاد زیادی را داشتیم به خصوص وقت هایی که لطیفه می گفتیم، می خندیدیم و کنار هم زندگی می کردیم.

  راجع به رقم های دریافتی بازیگران سریال پایتخت در فضای مجازی خیلی صحبت شد؛ شما هم در جریان این صحبت ها قرار گرفتید و نظر شما درباره واکنش ها به این موضوع چیست؟
 فضای مجازی برای ملت ما در تاجیکستان پر از نوشته های سیریلیک است اما از زمان پخش شدن فیلم پایتخت تعداد طرفداران و دنبال کننده های فضای مجازی خیلی خیلی زیاد تر شده اند و تا امروز هم با این که من حرف هایم را به فارسی تبدیل نکردم اما خوشبختانه حروف فارسی را می دانم و هیچی کامنتی از نظرم پنهان نمی ماند و هر چیزی را که در این فضا شنیده و نوشته می شد می شنیدم و می دیدم و نقطه نظراتم را داشتم. واقعیتش این بخش از حرف ها که در مورد رقم قراردادها بود برای من بیشتر شبیه به غیبت بود که چه فردی بیشتر و چه فردی کمتر می گیرد و راستش را بخواهید این برای من چندان مهم نبود و نیست؛ یعنی هر فردی هر زمانی اندازه پاداش هنرش رقم می گیرد و اگر حق فردی داده نمی شود بعد از پخش فیلم مشخص می شود که قیمت چه فردی تا کجا بود و به نظرم این حرف ها اهمیتی ندارند. اما هر فردی با هر قیمتی که قرارداد بسته است اگر کار هنری اش با آن رقم همخوانی دارد نوشش باد ولی اگر بهایی که پرداخت می شود از وزن هنری که ارائه شده کمتر باشد باز هم می گویم مهم کار و هنر است که باید فریاد زده شود، ولی اگر اشتباهی در پرداختی ها باشد حتماً در کارهای بعدی بهتر است اصلاح شود.

  از نظر اسپانسر و حمایت مالی چقدر از تئاتر و هنر در تاجیکستان حمایت می شود و آیا آن جا هنر به عنوان یک شغل تعریف شده است؟
 این که بگویم دولت از تئاتر در تاجیکستان حمایت نمی کند خطای محض است، اما اگر بگوییم که حمایت کامل هم می شود این گونه نیست. کارهای تئاتری ما با ایران کمی فرق دارد و خیلی شبیه به تئاترهای روسی است که ماهیتش همان گونه مانده است. بازیگرها توسط دولت امرار معاش می شوند که توسط یک شورای مخصوص هنرمندان درجه بندی شده و بر اساس آن درجه بندی معاش می گیرند و سینما هم جایی هست که هنرشان را صیقل می دهد و از آن جا هم حق و مزدی برای خانواده و بچه های شان می گیرند که خیلی خوب است ولی باید خیلی اندیشید که کجای این موضوع خوب و کجای آن بد است. تئاتری ها وظیفه دارند که مبلغی از دریافتی شان را هر ماه نمایشی اجرا کنند و به خزینه تئاتر پول وارد کنند اما همین که دولت معاش می دهد کمی هم باعث فرمایشی شدن تئاتر می شود که این خوب نیست. می توانم بگویم تئاتر در تاجیکستان هم حمایت می شود و هم نمی شود.

  حرف پایانی شما برای این گفت و گو و مردم ایران؟
باز هم برمی گردیم به فضای مجازی که حرف های زیادی گفته شد و گفته های من پخش شد ولی شاید مواردی که از زبان من شنیدند به خاطر نوع منتشر کردن صحبت های من ناراحتی هایی را هم پیش آورد و شاید خیلی ها کلمه ای از من گرفتند که آن را ده کردند و این برایم ناگوار بود و به همین دلیل برای این گفت و گو که می دانم درست منتشر می شود خوشحالم. وقتی من به ایران می آیم و نان و نمک مردم عزیز ایران را می خورم نمی توانم به جز عشق و صفا دید دیگری داشته باشم. هنوز هم بعد از پخش پایتخت، من را بخشی از فرهنگ خودشان می دانند. بچه های ایرانی و بجنوردی که این جا آمدند مدام می گفتند که استاد مال ما است و از همین اظهار نظرشان بچه های تاجیک هم افتخار می کردند.
با هم بودن هنرمندان تاجیک و ایرانی کنار هم یادآور تمدن بزرگ این فرهنگ غنی است و حضور من در هر دو کشور برایم افتخار بسیاری بود و خواهد بود. در پایان امیدوارم مردم ایران از غم دور باشند و آسمان این مملکت پهناور، بیکران صاف و آبی باشد، قطره ای اشک اگر از چشم های مادران و مردم این سرزمین می ریزد قطره ی اشک شادی و تبسم باشد و تمام مشکلات مردم حل شود، به گونه ای که «ارسطو»ی سریال پایتخت بارها تکرار کرد امیدوارم «عشق، صفا، محبت و صداقت» باشد.
10 صفحه اول