نقدی بر سریال «آبان»
ناکامی در نیمه دوم!
نویسنده:
مترجم:



پرونده سریال «آبان» بهعنوان اولین محصول اختصاصی پلتفرم «شیدا»، بعد از 17 قسمت بسته شد تا گام اول برای این پلتفرم نوپا به سرانجام برسد؛ سریالی که شاید در طراحی اولیه و روی کاغذ، ظرفیتهای بالقوهای برای امیدواری داشت اما در مرحله اجرا، دچار اختلالهایی جدی شد و در نیمه دوم سریال در مسیر نزولی و ناکامی قرار گرفت. در رقابت تنگاتنگ پلتفرمهای خانگی، اصلیترین سرمایه اعتماد مخاطب است و مرور تجربه پلتفرمهای موفق و ناموفق بهوضوح نشان میدهد که توفیق یا شکست یک محصول در زمینه جلب رضایت مخاطبان، تأثیری مستقیم بر سرنوشت پلتفرم عرضهکننده داشته است. پلتفرم نوپای «شیدا» در اولین گام برای ورود به میدان رقابت، سریال «آبان» به کارگردانی«رضا دادویی» را در کنداکتور پخش خود قرار داد. پخش قسمت پایانی «آبان» بهانهای شد برای آنالیز این سریال خانگی و بررسی وجوه مختلف آن که توجه به آنها، بیش از هر چیز میتواند برای ادامه مسیر فعالیت «شیدا» تعیینکننده باشد. آن چه براساس بازخوردها نسبت به این سریال قابل کتمان نیست، ناکامی آن در راضی نگه داشتن بسیاری از مخاطبان است و در این مطلب به بخشی از مهم ترین دلایل این ناکامی خواهیم پرداخت. در اولین سکانس از اولین قسمت سریال «آبان» و پیش از آن که با شخصیت اصلی یعنی «آبان اسفندیاری» آشنا شویم، با همسرش «امیر پرتو» آشنا شدیم؛ مردی مستأصل که برای دریافت کمک مالی از شخصی به نام «کهنمویی»، تن به هر تحقیری داد! این معرفی مخاطب را نسبت به انگیزه او و منطقی که میتوانست این گونه خواریپذیری را توجیه کند کنجکاو کرد. در ادامه در جریان روابط عاشقانه میان «امیر» و «آبان» قرار گرفتیم و ماجرای نیاز مالی این زوج عاشق هم عیان شد. پای سرمایهگذاری برای یک استارتاپ در میان بود و «آبان» بهعنوان یک جوان نخبه در این زمینه برای به بار نشستن ایدهای که در سر داشت، ناگزیر خود و خانوادهاش را درگیر چالشی بزرگ به بهانه تأمین سرمایه کرده بود. به موازات این جریان، با «فریبرز ثابت» و «بابک محمودی» هم آشنا شدیم. «آبان» و «امیر» تحتفشار «کهنمویی» بهاجبار سراغ «ثاب»ت میروند. در پایان همین قسمت ابتدایی، «ثابت» شرط خود برای متارکه از «امیر» را با آبان مطرح میکند و این آغاز سلسله اتفاقات بعدی میشود. براساس آن چه از قسمت ابتدایی مرور کردیم، احتمالاً میبایست قسمت پایانی به بخشی از گرهافکنیهای ابتدایی پاسخ میداد و شاهد تحقق بخشی از اهداف شخصیتها متناسب با آن چه در ابتدا برای آنها تعریف شد میبودیم اما این گونه نشد! در طول 16 قسمت، «آبان» آرامآرام از «امیر» فاصله گرفت و شاهد شکلگیری رابطهای احساسی میان او و «فریبرز ثابت» بودیم. بر پایه همین موضوع هم «آبان» به مهره اصلی در شرکت «ثابت» تبدیل شد و در این میان ایده یک قتل، پای «ثابت» را به زندان هم باز کرده بود. در قسمت پایانی، «امیر» و فرزند مشترکش با «آبان»، راهی سفر شدند تا بهراحتی از کانون اتفاقات دور شوند. «آبان» بهمانند «امیر» در قسمت ابتدایی، به هر تحقیر و التماسی تن داد، تا «ثابت» را از زندان نجات دهد و سرانجام پیچیدهترین کاراکتر روایت یعنی «فریبرز ثابت» هم با سادهترین انتخاب رقم خورد؛ یعنی مرگ! هلدینگ عظیم «ثابت» هم با اعلام ورشکستگی از سوی هیئت مدیره بهطور کامل فروریخت و هرآن چه «ثابت» از اموال و دارایی برای خود جمع کرده بود، به «آبان» رسید تا او با چشمانی گریان به جاده بزند و سراغ «امیر» و فرزندش برود! قبل از هر عامل دیگری باید اصلیترین عامل شکست و ناکامی «آبان» را در متن فیلمنامه آن جست و جو کرد. هر چند نگارش این فیلمنامه را «امیرمحمد عبدی» و «پوریا کاکاوند» برعهده داشتهاند اما آن چه مخاطبان حرفهایتر را در ابتدای مسیر به این سریال و داستان آن امیدوار کرده بود، حضور «مجید مولایی» در مقام طراح داستان و تهیهکننده بود. «مولایی» پیشتر بهعنوان طراح و فیلمنامهنویس، دو سریال موفق «میخواهم زنده بمانم» و «رهایم کن» را در شبکه خانگی به سرانجام رسانده بود و انتظار میرفت اینبار هم ایدهای جذاب را بر پایه منطقی درست به سمت تبدیلشدن به فیلمنامه، سوق داده باشد. فیلمنامه «آبان» هم بهشدت از فقدان روابط علتومعلولی میان حوادث رنج میبرد و حتی کنش و واکنش شخصیتها هم در آن از هیچ فرمول قابل دفاعی پیروی نمیکرد، به همین دلیل هم در یک نگاه کلی، هیچ یک از کاراکترهای سریال، به شخصیتی ماندگار در ذهن مخاطب تبدیل نشدند؛ کاراکترهایی غالباً تکبعدی که گویی خودشان هم با تصمیماتی که فیلمنامهنویس برای آنها میگرفت، همراه نبودند! کافی است در قسمت پایانی فرازهای مربوط به تلاش «آبان» برای رضایت گرفتن از زنی حاشیهنشین را که همسر معتادش توسط «ثابت» به قتل رسیده بود مرور کنیم؛ واقعاً کدامیک از تصمیمات و واکنشها در این فراز از داستان، منطقی بود؟! استفاده از تمهیداتی همچون سفر رفتن کاراکترها یا نقطهگذاری برای سرنوشت یک شخصیت با مرگ هم از قدیمیترین و کلیشهایترین تمهیدات فیلمنامهنویسی است که این جا هیچ کمکی به جمع شدن داستان نکرد! علاوه بر این، سکانس های بیموردی همچون دیدار یک مأمور با «آبان» در یکی از قسمتهای پایانی که عملاً به هیچ برداشتی در پایانبندی داستان منجر نشد هم یکی دیگر از نشانههای سردرگمی در روایت فیلمنامه محسوب میشود.
«رضا دادویی» کارگردانی تازهکار نیست و پیشتر تجربههای قابلتوجهی همچون تلهفیلم «تعبیر خواب» با بازی «شهاب حسینی» را در کارنامه خود ثبت کرده بود اما بیشک برای خود او هم «آبان» ظرفیت تبدیل شدن به یک نقطه عطف را داشت؛ سریالی که مهم ترین پروژه او در مقام کارگردان بود و میتوانست مسیر او در ورود جدیتر به این میدان را هموار کند. کارگردانی سریال «آبان» را میتوان از دو منظر مورد ارزیابی قرار داد. «دادویی» در زمینه فضاسازی و استفاده درست از ابزارهایی همچون قاببندی و حرکت دوربین، عملکرد قابلقبولی در مقام کارگردان داشت اما در حوزه استفاده درست از ظرفیت بازیگران حرفهای، ایجاد توازن میان جنس نقشآفرینیها در مقابل دوربین و مهمتر از آن کیفیت هدایت بازیگران نقشهای فرعی، به سختی میتوان به او نمره قبولی داد. البته که بخش عمدهای از ناکامی سریال در زمینه کارگردانی را هم میبایست متأثر از ضعف شدید فیلمنامه در پراخت درست شخصیتها و موقعیتها دانست. یکی از حسرتبرانگیزترین وجوه «آبان» به عملکرد بازیگران آن باز میگردد که بیشک تأثیری مهم در ناکامی نهایی آن هم داشته است. «شهاب حسینی» که بعد از دو تجربه موفق «شهرزاد» و «پوست شیر» با سریال «گناه فرشته» برخی از علاقهمندان خود را دلسرد کرده بود، با ایفای نقش پیچیده و چند لایه «فریبرز ثابت» میتوانست بازگشتی باشکوه را در شبکه خانگی تجربه کند اما توانمندیهای این بازیگر دوستداشتنی هم نتوانست حفرههای عمیق موجود در فیلمنامه «آبان» را جبران کند؛ این همان بلایی است که بر سر «میرسعید مولویان» بهعنوان یکی از ستارههای نوظهور بازیگری ایران آمد و حجم بالای استیصال بیمنطق و فقدان هرگونه کنشگری مثبت برای کاراکتر «امیر»، هیچ مجالی برای بازی «مولویان» به جا نگذاشت. «لاله مرزبان» هم که پیشتر در فیلم «نگهبان شب» تجربه قابلقبولی در مقابل دوربین «رضا میرکریمی» در کارنامهاش ثبتشده بود، با قبول ایفای نقش اصلی این سریال، دست به یک ریسک زد که البته به نتیجه دلخواه هم نرسید. ضعف کارگردان در کنترل بازیهای احساسی و برونگرای «مرزبان»، به شمایل او بهعنوان یک بازیگر جوان آسیب وارد کرد و باید امیدوار باشیم که او در گامهای بعدی، انتخابهای حسابشدهتر و نقشآفرینیهای همراهیبرانگیزتری را در مقابل دوربین تجربه کند. در میان بازیگران سریال، «امین حیایی» و «مینا ساداتی» عملکرد قابلقبولتری نسبت به سایرین داشتند و توانستند گلیم نقشهای خود را از آب متلاطم فیلمنامه «آبان» بیرون بکشند. توجه داشته باشید که بازیگران توانمندی همچون «مریم سعادت» و «حسین محجوب» هم بهدلیل همان نکات اشاره شده درباره طراحی بلاتکلیف شخصیتها در فیلنامه، نتوانستند در چشم مخاطبان سریال، خوش بدرخشند. موسیقی نقش مهمی در شکلدهی به فضای دراماتیک داستان این سریال دارد. آهنگسازی این سریال برعهده «امیر توسلی» بود که یکی از پرکارترین آهنگسازان فیلم و سریال شناخته میشود و آثار موفقی همچون «مختارنامه»، « شوق پرواز» و فصلهایی از سریالِ «شهرزاد» را در کارنامه خود دارد. در سریال «آبان»، «امیر توسلی» دنیایی صوتی خلق کرده که به جای برجستهسازیهای پررنگ، درونمایههای خاموش و حسی روایت را به نرمی تقویت میکند. موسیقی در این اثر، پژواکی درونی از شخصیتهاست؛ صداهایی که در سایههای ذهنی شخصیتها، در دل خلأهای عاطفی و در میان تنشهای فروخورده زندگی داستان جریان دارند. «امیر توسلی» با سازبندی دقیق یا سکوتهای موسیقایی هدفمند، موفق شده یک فضای صوتی خلق کند که بیشتر «حس» است تا «صدا». در پایان هر اپیزود، قطعه «ساعت دیواری» با صدای «محسن چاووشی»، با شعری غمزده شنیده میشود که امتداد دهنده موسیقی متن است.
10 صفحه اول
پربازدیدترین اخبار
اخبار برگزیده